آیا دیوانگی – حالتهای خارج از کنترل – میتوانند جزء حالتهای ذهنی دستهبندی شوند؟
یوگا معتقد است ذهن مرکز ثقلی دارد که به طور طبیعی و مداوم به حالت نرمال اتصال دارد، اما گاهی میتواند از آن مرکز ثقل (که حالت نرمال است) خارج شود. در برخی افراد، هنگامی که ذهن حساسیت بسیار بالایی دارد، به سمت یک اتفاق، شرایط، فکر، هیجان یا احساس ویژهای متمایل میشود ونسبت به آن وسواس پیدا میکند. هنگامی که وسواس به حدی حاد میشود که ذهن دیگر قادر به بروز حالت نرمال خود نیست، عدم تعادلی است که بسته به شدت آن، عنوان دیوانگی به آن داده میشود. در مبحث یوگا درمانی، پیشرفتهایی در این زمینه صورت گرفته است.
فعال کردن نادی پینکالا:
داروهایی که در این حالت معمولا مورد استفاده قرار میگیرند، محرکهایی هستند که فعالیت بیش از حد معمول لحظه ای، در مغز ایجاد میکنند طوری که تمرکز یا وسواس فکری را به منطقه دیگری منتقل کنند. هنگامی که اثر دارو از بین میرود، فرد دوباره به سمت همان وسواس قبلی باز میگردد. در آمریکا، اقدامات یوگا درمانی روی برخی بیمارانی که در موسسات روان درمانی و همچنین برخی بیماران روانی که در منزل بستری بودند، اما برای معالجه به این موسسات مراجعه مینمودند، انجام گرفت. تمرینهای یوگا درمانی به مدت سه ماه به بیماران کاتاتونیک (نوعی اختلال روانی که درآن فرد مدتی طولانی بدون حرکت و صحبت کردن ثابت مانده و در برخی موارد، حرکات هیجانی یا بیش فعال از خود نشان میدهد) و سایر گروهها داده شد. کاتاتونیکها، کنترلی روی حرکات و بروزهای بیرونی فیزیولوژیک بدن خود ندارند، اگر یک دستشان را بالا بیاورند، ممکن است ساعتها در همان حالت باقی بماند تا فرد دیگری دستشان را پایین بیاورد. اما مجددا؛ دستشان را بالا خواهند برد. این وضعیت، افسردگی است که هیچگونه کنترلی روی عملکرد سیستم عضلانی وجود ندارد و هیچ ارتباطی بین مغز و اندامهای مختلف بدن نیست. پیامهای مغزی توسط اندامها تشخیص داده نمیشوند و بدن، هیچ پیامی به مغز نمیفرستد.
به این بیماران، داروهای ویژه خودشان داده میشد تا کمی از حالت حاد خارح شده، بهبود یافته و بتوانند با درمانگر ارتباط برقرار کرده و درمانهای ارائه شده را دریافت کنند. پس از مرحله دارو، تمرینهای پرانایاما ارائه شد. در این مرحله هنوز قادر به انجام آسانا نبودند. تصمیم گرفته شد که تمرینهای تنفسی به آنها آموزش داده شود. اما چگونه؟ یکی از اولین تمرینها، فعالسازی پینگالا نادی بود. بستن مجرای چپ بینی با یک تکه پنبه یا موم و انجام دم و بازدم فقط از مجرای راست.
مجرای چپ برای چند ساعت بسته نگه داشته شد و تنفس، تنها در مجرای راست بود. چندین روز این تمرین تکرار شد. به تدریج با این تمرین، سیستم عصبی آنها تحریک شد و بیماران کمی فعال شدند. هیچ راه دیگری بجز قرار دادن پنبه یا موم در مجرای چپ بینی و آموزش به طریق ذکر شده وجود نداشت.
آغاز تشخیص:
بعد از چند روز، بیماران فعالتر شدند و واکنش نشان دادن به تمرینی که به آنها آموزش داده میشد، آغاز شد. هنگامی که شروع به واکنش نشان دادن کردند، سایر تمرینهای پرانایاما به کار گرفته شد.
درمانگر، ورودیهای بینی بیمار را با دست طوری کنترل میکرد که دم از مجرای چپ باشد و بازدم از راست. سپس از خود افراد درخواست میکرد همین عمل را تکرار کنند و ادامه دهند. دقیقا مشابه بازیهایی که بچهها در مقابل آینه انجام میدهند. پس از مدتی، بیماران به تمرینها عادت کردند و منتظر آمدن مربی یوگا بودند. این انتظار نشانگر توقعی خاص و در واقع آغاز درمان ویژه، در آنان بود. هنگامی که مربی یوگا میآمد، لبخند میزدند، مشابه حالتی که یک دوست به ملاقات آنها آمده است. بعد از یک ماه، نتابج چشمگیری از فعال شدن پینگالا و تغییرات حاصل از آن مشاهده شد. این درمان، سه ماه ادامه داشت. بعد از این سه ماه، درمانگرهای موسسه روان درمانی، تمرینهایی به آنان آموختند و در آن زمان، آنان قادر به انجام آن تمرینهای ویژه بودند. طی سه ماه اولیه یوگا درمانی، بیماران۳۰% بهبود را نشان دادند و قادر به تشخیص، حرکت و کنترل بدنشان شدند. نتیجه نهایی تمرینها این بود که در نهایت بیماران قادر شدند نیازهای اولیه خود را برآورده کنند و شرایط و محیط بیرونی را تشخیص دهند و تفکیک نمایند. بدین ترتیب مشخص شد که تمرینهایی که زنده کننده و فعال کننده سیستم پرانیک بدن هستند، در بیرونی کردن فعالیتهای ذهنی موثرند.
مشابه این بیماران، روند یوگا درمانی در رابطه با بیماران اسکیزوفرنی، بیمارانی با مشکلات احساسی عمیق، آسیبها و شوکهای روانی دوران کودکی نیز، انجام شد.
جلسه های درمانی همواره با تمرینهای پرانایاما آغاز شده و پس از یک ماه، آسانا به تدریج و به شکل بازی به افراد آموزش داده میشد. با آموزش پرانایاما، ابتدا سیستم عصبی آنها تنظیم و مغزشان فعال میشد. سپس با آساناها، بدن فیزیکیشان فعال میشد. ماه اول، تنها تمرینهای پرانایاما آموزش داده شد. ماه دوم آسانا و پرانایاما. ماه سوم، قفلها و تمرینهای پاکسازی کننده (شاتکارماها: نتی و کنجال). در برخی موارد حتی لاگو نیز به کار گرفته شد، طوری که بیمار طی روز، حداقل ۸ تا ۱۰ بار مجبور به تخلیه رودهها شود. این تخلیه، اثرات فعال کنندهای در بازگرداندن آنها به زندگی و دنیای بیرون و آگاه کردن آنها از نیازهایشان و زندگی واقعی داشت.
ماه سوم، همیشه موثرترین ماه بود. در کنار نتی، کنجال و در برخی موارد لاگو، قفلها آموزش داده شد. این قفلها بر سه منطقه مهم در بدن، لگن، شکم و گردن موثرند.
با این روش، یوگا توانست در درمان قطعی بیماریهای روانی حاد، بسته به نوع بیماری، کمک کننده باشد.
منبع: کتاب هاتا یوگا، جلد هفتم، نوشته سوآمی نیرانجاناندا سارا سوآتی