بخش اول
همه چیز از خواستن شروع میشود
خواستن، غریزیترین واکنش بشر نسبت به نداشتههایش است. همین که خیره میشوی به چیزی که تنها دلت تصاحبش را میخواهد.
اینجاست که خواستن، قدرتش را به رخ میکشد …
مشکل انسانها در خواستن ِ نداشتههایشان نیست، مشکلشان در کنار آمدن با این نداشتههاست …
اینجاست که احساس خوشبختی مقطعی میشود
به محض اینکه شما چیزی را دیدید که داشتنش را میخواهید
خوشبحتی تبدیل به احساسی میشود که تا آن را به دست نیاورید از آن محرومید
و اینجاست که حسادت رخ میدهد
حسادت مفهومی لحظه ایست که در یک لحظه در ناخودآگاه شما جوشش میکند
و شما را ملزم به تصاحب میکند
حسادت یعنی تشخیص چیزی که دیگران دارند و شما ندارید
اما میخواهید داشته باشید
در حسادت، مشکل شما نداشتههای دیگران نیست، بلکه داشتههایی است که آنها دارند و شما ندارید
به عنوان مثال شما هیچوقت برای داشتن یک سیاره حسادت نمیکنید، زیرا دیگران هم سیاره ندارند
خیلی مهم است که بدانید میزان حسادت به میزان ارزشی است، که شما برای دیگران قائلید. تا مادامی که در درون شما به همان اندازه که حواستان به دیگران هست، به خودتان نیست، حسادت رخ میدهد
زیرا حواس ِ چندگانهی بشر ذاتا عاشق جستجو است. و نسل ما را از کودکی طوری بار آوردهاند که بیشتر در دیگران جستجو کنیم تا خودمان
اینگونه است که با بهترینهایمان به چشم خود نمیآییم. اما مراقبیم دیگران با چه چیزهایی به چشممان میآیند
تا مادامی که دنیایمان درگیر به دست آوردن ِداشتههای دیگران است، هیچگاه احساس خوشبختی در ما متولد نمیشود. زیرا همیشه در هر سطحی که باشیم یا هر چقدر از دیگران به دست آورده باشیم، باز هم چیزی هست که نداشته باشیم و دوباره درگیر تصاحب میشویم و تا به دست نیاوریمش آرام نیستیم …
و این چرخهی باطل ادامه دارد
سخت است باور اینکه یک انسان میتواند خودش را با نداشتههایش بپذیرد. انسان تا وقتی خود را کشف نکرده، از خود لذت نمیبرد و تا مادامی که از خود لذت نبرد نمیتواند به خودش قناعت کند. تا وقتی هم که نتواند به خودش قناعت کند، جواب سوالهایش را در دیگران میجوید. آنهم چه دیگرانی؟ که همه شبیه خودش گم کردهای دارند …
که هیچ گاه پیدا نمیشود!!!
نیتها، نقش بزرگی در احساس رضایت دارند
شما درس نمیخوانید که به دانشگاه بروید تا از دانشگاه رفتن ِ خودتان لذت ببرید، شما درس میخوانید که دانشگاه بروید تا از دیگران عقب نمانید
شما زیباترین لباستان را در مهمانی به خاطر این تن نمیکنید که خودتان از خودتان لذت ببرید، شما زیباترین لباستان را میپوشید که دیگران از آن لذت ببرند
و این لذت را با تعریفهایشان به شما انتقال دهند
شما ۳ سال سخت کار نمیکنید تا ماشینی را بخرید که در رویایتان همیشه پشتش نشستهاید. شما کار میکنید تا ماشینی را بگیرید که دیگران به شما القا کردهاند فوقالعاده است
شما آنقدر در دیگران حل شدهاید که تمام نیتهایتان وابسته به تفکر، نگرش، زندگی و ارزشهای آنهاست. ارزشهایی که چون همیشه به واسطهی حضور دیگری ارزش میگیرد
پس رقابت ایجاد میکند
رقابت بین تمام افرادی که «خود» را جا گذاشتهاند و با هم بر سر اول بودن رقابت میکنند. طبیعی است که شما حتی اگر اول هم باشید خیلی احساس خوشبختیتان دوام نمیآورد، زیرا همیشه در هر چیزی، بالای داشتههای شما وجود دارد.!!!
ادامه دارد